دلنوشته های مهرداد اکبری

ساخت وبلاگ
یک پنجره...یک نگاه...قدری مِی ِ نابسرتاسر ِ این غزل...تمنای شرابدر قلۀ آن نگاه ِ مصراع ِ نخستآزاد و رها نشسته مغرور!عقابیک حادثه یک نیاز یک عالمه ناز... بیداری ِ مطلق است در بستر ِ خواباین بار اگر دوباره عاشق بشومنه سیخ بسوزد و نه اندام ِ کبابیک حوصلۀ گشاد و یک فرصت ِ تنگتا هست گناه ِ پاک! لعنت به ثوابدر بستر ِ بی حیای من طغیان کنبا چرخش ِ این پیاله و نای ربابلعنت به تملّک و بلوغ ِ عوضییا منظرۀ تاهل و حصر و حباببا من به نماز ِ لخت موءمنتر شوبا نام ِ شراب خط بکش روی عذابسرتاسر ِ من توئی....بیا عریان شواندام ِ مرا بپیچ دورت چو حجابمن بانی ِ لحظه های حال و نفَسمچسبیده تنم به لایه هایت چو لعابمن ع دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : عاشق,عشق, نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 186 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 9:06

زیباترین انسانهایی که دیدم...چشم رنگی ها نبودند!!!قد بلندها...لب برجسته ها!!!مو بلوندها...هیچ کدام...زیباترین نیستند!!!مدلهای برندهای معروف...زیباترین نیستند!!!آنهایی که شبیه به ستارگان سینمای جهان اند...زیباترین نیستند!!!زیباترین ها...فقط...شبیه به حرفهایشان هستند...و چقدر دوست داشتنی اند...انسانهایی که...شبیه به حرفهایشان هستند!!!آنهایی که بوی انسانیت...از ده متریشان...به مشامت می رسد!!!آنهایی که چایت...کنارشان سرد میشود...و...آرامششان در وجودت...رخنه میکند!!!اگر در زندگیتان...یک زیباترین دارید...قدرش را بدانید...آنها بسیار...اندک اند!!!بعضی ها چهره شان خیلی معمولیستامّـــــــــــا........آن دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : قدر, نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 178 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 9:06

در کتاب "جای خالی سلوچ"محمود دولت آبادی آمده استروزگار همیشه بر یک قرار نمیماند.روز و شب دارد،روشنی دارد،تاریکی دارد،کم دارد،بیش دارد.دیگر چیزی از تابستان باقی نمانده،تمام میشود،پاییز می آید... ب عقيده منهم،از یک جایی به بعد،آدم آرام میگیرد،بزرگ میشود،بالغ میشود،پای تمام اشتباهاتش می ایستد،سنگینی تص دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 187 تاريخ : دوشنبه 16 مرداد 1396 ساعت: 5:14


در ایران باستان بجای کلمات خانم و آقا که ریشه مغولی دارند، اجداد خوش سلیقه ما به زن، "مِهربانو" می‌گفتند یعنی کسی که مهر خلق میکند و به مرد، "مِهربان" می‌گفتند به معنای نگهبان مهر.
همدیگر رو با این کلمات پرمعنا صدا بزنیم...
"مِهربانو " همسر، مادر، دختر، خواهر، دوست،
"مهربان" همسر، پدر، پسر، برادر، دوست.
حال تو چه مهربانویی یا مهربان، این رسالت زیبای مهرورزی را در کلمات جاری کن تا ریشه عشق سیراب شود.

تقدیم به مهربانوها و مهربان های گرامی.


برچسب‌ها: یادداشت, تقدیم دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 193 تاريخ : دوشنبه 16 مرداد 1396 ساعت: 5:14

ديگر به خلوت لحظه ‌هايم قدم نمي‌گذاري ديگر آمدنت در خيالم آنقدر گنگ است که نمي‌بينمتمن مبهوت مانده ام که چگونه اين همه زمان را صبورانه گذرانده اي من نگاه ملتمسم را در اين واژه ها پر کرده ام که شايد ديگر زبانم از گفتن جملات هراسيده است و دستهايم بيش از هر زمان ديگر نام تو را قلم مي زنند و در اين سايه دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 205 تاريخ : دوشنبه 16 مرداد 1396 ساعت: 5:14


خاله بازی کن به رسم کودکی
با همان چادر نماز پولکی

طعم چای و قوری گلدارمون
لحظه های ناب بی تکرارمون

غصه هرگز فرصت جولان نداشت
خنده های کودکی پایان نداشت

هرکسی رنگ خودش, بی شیله بود
ثروت هر بچه قدری تیله بود

ای شریک نان و گردو و پنیر !
همکلاسی ! باز دستم روبگیر

مثل تو دیگر کسی یکرنگ نیست
آن دل نازت برایم تنگ نیست ؟


برچسب‌ها: یادداشت شعر, خاله بازی دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 200 تاريخ : جمعه 6 مرداد 1396 ساعت: 17:37

يادم باشد امروز باز به تو سلام کنم سلاممي شناسي ؟چندين بار است درپس اين کوچه ها سلامت کرده اممي شناسي ؟همان رهگذر تنهاهمان که روزي با روي باز به او سلام کردينمي دانم چرا دگر سلامم را جواب نمي دهي ؟ولي من باز هر صبح بعد از يک جدال سختبه رويت لبخند مي زنمو به تو مي گويمسلام چه حس سختي استکه من برايت غ دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 188 تاريخ : جمعه 6 مرداد 1396 ساعت: 17:37

ﺗﻮ ﻏﻠﻂ ﻣﯿﮑﻨﯽ ﺍﯾﻦ ﮔﻮﻧﻪ ﺩﻝ ﺍﺯ ﻣﺎ ﺑﺒﺮﯼ ،ﺳﺮ ﺧﻮﺩ ﺁﯾﻨﻪ ﺭﺍ ﻏﺮﻕ ﺗﻤﺎﺷﺎ ﺑﺒﺮﯼ ،ﻣﺮﺩﻩ ﺷﻮﺭ ﻣﻦ ِ ﻋﺎﺷﻖ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻢ ،ﮔﻮﺭ ﺑﺎﺑﺎﯼ ﺩﻟﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺍﻏﻮﺍ ﺑﺒﺮﯼ ،ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﺩﺍﺩ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﮐﻪ ﮐﻨﯽ ﻣﺠﻨﻮﻧﻢ ؟ﺑﻪ ﭼﻪ ﺣﻘﯽ مثلا ﺷﻬﺮﺕ ﻟﯿﻼ ﺑﺒﺮﯼ ؟ﺑﻪ ﻣﻦ ﺍصلا ﭼﻪ ﮐﻪ ﻣﻬﺘﺎﺑﯽ ﻭ ﻣﻮﯼ ﺗﻮ ﺑﻠﻨﺪ ؟ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﮔﻔﺘﻪ ﻣﺮﺍ ﺗﺎ ﺷﺐ ﯾﻠﺪﺍ ﺑﺒﺮﯼ ؟ﺑﺨﻮﺭﺩ ﺗﻮﯼ ﺳﺮﻡ ﭘﯿﮏ ﺳﻼﻣﺖ ﺑﺎﺩﺕ دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 199 تاريخ : جمعه 6 مرداد 1396 ساعت: 17:37

ﺁﺩﻣﺎ " ﻋﺎﺩﺕ " ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ !!ﺑﻪ ﺑﻮﺩﻧﻬﺎ ؛ ﺧﻨﺪﯾﺪﻥ ﻫﺎ ، ﺧﻮﺵ ﮔﺬﺭﺍﻧﺪﻥ ﮐﻨﺎﺭ ﻓﺮﺩﯼ ﺧﺎﺹﮐﺎﻓﯿﺴﺖ ﺗﻌﺪﺍﺩﯼ ﺳﺎﻋﺖ ﺑﺮﺍﯾﺸﺎﻥ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﯼ ﺧﻮﺏ ﺑﺴﺎﺯﯼﻋﺎﺩﺕ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﺑﻪ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻃﺮﺍﺕ ﮐﻨﺎﺭﺕﻋﺎﺩﺕ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﺑﻪ ﺑﻮﺩﻧﺖﮔﺎﻩ ﻣﯿﮕﻮﯾﻨﺪ : " ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ "ﺗﻮ ﺟﺪﯼ ﻧﮕﯿﺮﺁﻧﻬﺎ ﻓﻘﻂ ﻋﺎﺩﺕ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪﺟﻤﻠﻪ ﺍﯼ ﻣﯿﮕﻮﯾﻨﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎﻧﺪﻧﺖﺑﺮﺍﯼ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﮐﺮﺩﻥ ﺁﻥ ﺧﺎﻃﺮﺍﺕ ﺷﯿﺮﯾﻦ ﺑﺮﺍﯾﺸﺎﻥ دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 205 تاريخ : جمعه 6 مرداد 1396 ساعت: 17:37

ﻫﯿﭻ ﻣﮕﺴﯽﺩﺭ ﺍﻧﺪﯾﺸﻪ ﯼ ﻓﺘﺢ ِ ﺍﺑﺮﻫﺎ ﻧﯿﺴﺖ...ﻭﻫﯿﭻ ﮔﺮﮔﯽﮔﺮﮒ ِ ﺩﯾﮕﺮ ﺭﺍﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﻧﺪﯾﺸﻪ ﺍﺵ ﻧﻤﯽ ﮐشد .ﻭﻫﯿﭻ ﮐﻼﻏﯽ ﺑﻪ ﻃﺎﻭﻭﺱﺭﺷﮏ ﻧﻤﯽ ﺑﺮﺩ .ﻭ ﻗﻨﺎﺭﯼ ﻣﯿﺪﺍﻧﺪ ﮐﻪﻗﺎﺭﻗﺎﺭﮎ ﻫﻢ ﺷﻨﯿﺪﻥ ﺩﺍﺭﺩ . ﻣﻮﺵ ﻓﯿﻞ ﺭﺍﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺍﺵ تحسین ﻧﻤﯽ ﮐﻨﺪ .ﻭﺯﻧﺒﻮﺭ ﻣﯿﺪﺍﻧﺪ ﮐﻪﮔﻞ ، ﻣﺎﻝ ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ ﻫﻢ ﻫﺴﺖ.ﻭﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪﺑﻪ ﻗﻮﺭﺑﺎﻏﻪ ﻫﻢ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﯼ ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ ﻣﯿﺪﻫﺪ...ﻭﻋﻘﺎﺏ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﺪﮐ دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 186 تاريخ : جمعه 6 مرداد 1396 ساعت: 17:37


مردها...
را با سیبیل هایشان می شناسند
با قطر بازوهایشان
با کلفتی صدای شان
با جیب های خالی یا پرشان
...با کفش های کهنه
یا اتومبیل آخرین مدل شان
اما کسی مردها را با قلبشان نمی شناسد
قلبی که پشت غرور مردانگی شان پنهان شده
قلبی که بزرگتر از قلب کوچک شماست
قلبی که می افتد...
از دست ظریفی
قلبی که...
می شکند...آرام و بی صدا
صدای شکستنش،
پشت صدای مردانه شان
به گوش هیچ ظریفی نمی رسد...!
برچسب‌ها: یادداشت شعر, مردها دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 259 تاريخ : جمعه 6 مرداد 1396 ساعت: 17:37

شراب خواستم...گفت : " ممنوع است "آغوش خواستم...گفت : " ممنوع است"بوسه خواستم......گفت : " ممنوع است "نگاه خواستم...گفت: " ممنوع است "نفس خواستم......گفت : " ممنوع است "حالا از پس آن همه سال دیکتاتوری عاشقانه ،با یک بطری پر از گلاب ،آمده بر سر خاکم و به آغوش می کشد با هر چه بوسه ،سنگ سرد مزارم راوچه دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 210 تاريخ : جمعه 6 مرداد 1396 ساعت: 17:37

ﻣﮕﺮ ﻣﯿﺸﻮﺩ ،ﺑﺮﺍﯼ ﺗﺨﺮﯾﺐ ﺭﻭﺡ ﻭ ﻗﻠﺐﻭ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻭ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﯾﮏ ﺍﻧﺴﺎﻥ ،ﺗﻨﻬﺎ ﯾﮏ ﮐﻠﻤﻪ ﺑﮕﻮﯾﯿﻢ : " ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ " ﻣﮕﺮ ﻣﯿﺸﻮﺩ ،ﻋﻤﺮﯼ ﺭﺍ ﻫﺪﺭ ﺩﺍﺩﻭ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖﻭ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﮔﻔﺖ : " ﺟﺒﺮﺍﻥ ﻣﯿﮑﻨﻢ " ﻣﮕﺮ ﻣﯿﺸﻮﺩ ،ﻏﺮﻭﺭ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﺟﻠﻮﯼ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥﺧﺮﺩ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﺎ ﯾﮏ ﮐﻠﻤﻪ " ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ "ﻏﺮﻭﺭ ﻟﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﺵ ﺭﺍ ﭘﯿﻮﻧﺪ ﺑﺰﻧﯽﻣﮕﺮ ﻣﯿﺸﻮﺩ ،ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﮐﺴﯽ ﺯﻭﺩ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﮐﺮﺩﺍﻣﺎ ﻭﻗﺘ دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 196 تاريخ : جمعه 6 مرداد 1396 ساعت: 17:37


. " احمد شاملو "
تکیه کلامش بود؛
فرق نمی کرد موقع سلام یا وقت خداحافظی ،می گفت
"تنور دلت گرم..."
معنی این جمله را بعدها فهمیدم ...
هرجا که از دلم مایه گذاشتم و اتفاق خوبی افتاد یاد حرفش افتادم .
انگار تنور دلت که گرم باشد نان مهربانی اش را می خوری
هرچه دلت گرمتر ،مهربانی ات بیشتر و روزگارت آبادتر است.
امیدوارم بهترین روزهای زندگیت را تجربه کنید
""""تنور دلتون گرم..""""
برچسب‌ها: یادداشت, تنور دلت گرم, احمد شاملو دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 227 تاريخ : جمعه 6 مرداد 1396 ساعت: 17:37

زندگی کردن که به همین راحتی ها نیست!باید باشد بهانه هایی که نبودشان نابودت می کند؛مثل خنده های کسی،نگاه خاصی،صدایی،چشم هایی،تکه کلام هایی...اصلا آدم باید برای خودش نیمکت دونفره ای داشته باشدتا گاهی اوقات به آن سر بزند،شب که شد باید شب بخیرهایی را بشنود،باید باشند کوچه ها و خیابان ها و پیاده روهایی ک دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 177 تاريخ : جمعه 6 مرداد 1396 ساعت: 17:37